جدول جو
جدول جو

معنی خط جلی - جستجوی لغت در جدول جو

خط جلی
(خَطْ طِ جَ)
نوشته ای که حروف آن آشکار و خوانا بود، خط ریحان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خط کشی
تصویر خط کشی
خط کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(خَطْ طِ جَدْیْ)
دائرۀ رأس الجدی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ ظِل ل)
نزد ارباب هیئت خط واصل بین رأس مقیاس و رأس ظل باشد. (یادداشت بخط مؤلف) : قطر ظل، خط سایه
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ خَ)
نوشته ای که حروف آن باریک و کوچک بود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ عَ سَ)
کنایه از خط میگون. خط شهابی. خط الماسی. (آنندراج) :
لعل تو ز طبله شهد بر گوشه کشید
خط عسلی است گرد رخ گشته پدید
یا عکس شفق بدامن صبح فتاد
یا پرتو خورشید بخورشید تنید.
نظیری نیشابوری (از آنندراج).
اگرچه بود گلوسوز آن لب شیرین
شد از خط عسلی بیشتر حلاوت او.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ مَشْیْ)
کنایه از روش کار. طریقه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ)
الفی که از سیاهی برای دفع چشم زخم بروی اطفال کشند. (آنندراج) :
بهر چشم دشمنان نیل سیه تاب است الف
دوستان بینند لیکن خط نیل شاهدان.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ اِ)
حکم انعام و آنرا برات اجری هم گویند. (آنندراج) :
آرزو آید همی نجوم فلک را
کز تو ستانند بر زمین خط اجری.
امیرمعزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ)
خطهایی که در جام جم است و در غیر این نیز می آید. (آنندراج) :
باده مشک است و زعفران در جام
پس خط جام چون خط طیار.
خاقانی.
تیره شد آب اختران ز آتش روز و می کشد
بر درجات خط جام آب چو آتش اختری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ جَ)
خط پیشانی. کنایه از سرنوشت. (آنندراج) :
این سرنوشت بدهم دایم بکس نماند
سیلاب اشک شوید آخر خط جبینم.
کلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ جَ / جُو)
خط اول از هفت خط جام جم که خط لب جام باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ جِ)
شرم. حیاء. شرمندگی. خجلت. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) :
شکر نخواهد وگرتو شکرش گویی
از خجلی روی او شود چو طبرخون.
فرخی.
تا بهنگام خواندن نامه
خجلی نایدت بروز نشور.
ناصرخسرو.
هرگاه که حال نو گردد که از آن شرم دارند نفس خواهد که نشان آن شرم بپوشد بدین سبب روح بجنبد و بظاهر پوست میل کند تا بازدارد شکل خجلی ظاهر و رخسار خجل سرخ شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
راحت مردم طلب آزار چیست
جز خجلی حاصل این کارچیست.
نظامی.
بنگر تا چند ملامت برم
کاین خجلی را بقیامت برم.
نظامی.
تا سحر گه نخفت از آن خجلی
دیده بر هم نزد ز تنگ دلی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خط خطی
تصویر خط خطی
نوشته ناخوانا شده بر اثر کشیده شدن خطوطی بروی آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط عسلی
تصویر خط عسلی
دبیره میگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط کشی
تصویر خط کشی
پگمالی خط کشیدن روی کاغذ بوسیله خط کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط مشی
تصویر خط مشی
کنایه از روش کار، طریقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط نیل
تصویر خط نیل
کشک پنام: سمیره ای که برای پیشگیری از چشم زخم بر روی کودکان کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط لب
تصویر خط لب
نوبروت بروت نو رسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجلی
تصویر خجلی
شرمزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط مشی
تصویر خط مشی
راه و روش
فرهنگ واژه فارسی سره
کاری را بدون قصد انجام دادن ۲کار بی هدف ۳گیج گیجی کردن ۴کم
فرهنگ گویش مازندرانی
خطی که از اشیا زمین بر جای ماند
فرهنگ گویش مازندرانی